نتایج جستجو برای عبارت :

خسی در اقیانوس عشاق

حلقه عشاق را با رخت آشفته کنطعم می ناب را با قدحی تازه کنسیره فردوسیان طاعت و ذکر و ثناستسیره ما در فنا باده ی با ربناستگفت رو از من تهی گرد سپس بازگردگفتمش این سرخوشی فارغم از ساز کردنیست در این سینه جز یاد تو ام هایو هوای صنم فتنه جو جز تو چه جویم بگوگفت سحر آگهی میدهم از سر عشقگفتمش این تیره شب ناز تو باید نوشتگفتمش ای ساربان میکشی ام در نهانگفت چنان میکشم تا که تو گردی عیان
 
#پویش‌عمومے‌پیاده‌روےنمادین‌اربعین
#از گلزارشهدای گمنام شهرستان بندرگز #بسوی مزارشهدای روستای گزغربی
#شنبه مورخه #27مــهــر ماه شروع حرکت راس #ساعت8 صبح
#روابط‌عمومےهیئت‌عشاق‌المهدےعج T.me/heiat_Oshagh_ol_Mahdi
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
دوست ندارم درمانگر عشاق باشم، شاید دلیلش حسادت است. آخر من هم تشنه ی افسون عشقم. شاید هم دلیلش این است که عشق و روان درمانی از اساس با یکدیگر نمی خوانند. درمانگر خوب با تاریکی می جنگد و در جست و جوی روشنایی است، در حالی که عشق، به رمز و راز زنده است و به محض تفتیش فرو می ریزد؛ و من از جلاد عشق بودن بیزارم.
اروین یالوم
شب بود و ماه در آسمان ناپیدا. چراغ از دستم افتاد و در ره لیلی، مانع افتاد. دلم هزار پاره شد... ناگریز و بی‌اختیار فاش شد آنچه بین من و او بود. ناگهان برقی از منزل عشاق درخشید و هزار عاشقانه نو شد. 
غم خود بردم از یاد. روز شد؛ ماه عشاق در زمین و آسمان پیدا...
بابا به شدت مخالف موسیقی بود و تا صدای آن را از اتاق مان می شنید کمربند به دست ظاهر می شد. ما هم همیشه از نبودش استفاده می کردیم و به موسیقی های مورد علاقه مان گوش می کردیم. آن روز هم که بابا نبود، کاست جان عشاق را در دستگاه گذاشته بودم که شجریان می خواند:
« دوش می آمد و رخسار برافرخته بود، تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود»
تا به خود آمدم دیدم بابا کمربندش را مثل گرز رستم تو هوا می چرخاند و به سمت من می آید. معلوم نبود بابا از کجا سر رسیده بود و از آ
بابا به شدت مخالف موسیقی بود و تا صدای آن را از اتاق مان می شنید کمربند به دست ظاهر می شد. ما هم همیشه از نبودش استفاده می کردیم و به موسیقی های مورد علاقه مان گوش می کردیم. آن روز هم که بابا نبود، کاست جان عشاق را در دستگاه گذاشته بودم که شجریان می خواند:
« دوش می آمد و رخسار برافرخته بود، تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود»
تا به خود آمدم دیدم بابا کمربندش را مثل گرز رستم تو هوا می چرخاند و به سمت من می آید. معلوم نبود بابا از کجا سر رسیده بود و از آ
 
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکته
ای شمس من ، برهان من، فرمانده و خاقان منای جان من جانان من ، ای برتر و سلطان منروح مسیحی دم تویی ، درمانگر این خسته تنچون بر تو وصلم میشوم ، شاهد به جنات عدنگوید چه این پروانه در ، وصف دو چشمت ماهروآیا که پیدا می شود ، روی تو در این انجمندر حال عشاق آمده ، مجنونی و سرگشتگیپیر و مرادم پا بنه ، در بزم و شوری درفکن
تا کسی نباشه که بهتر از آدم بنویسه، آدم به نوشته‌های الکی خودش راضی می‌شه. شما بلدید خوب نوشتن رو. بهترین نوشته‌هاتون رو بنویسید. ما رو از کیف کردن محروم نکنید. ما رو از یاد گرفتن از محضرتون محروم نکنید. شهر خالی‌ست ز عشاق ولی بنویسید شما. ما رو قابل بدونید.
ز کودکی خادم این تبار محترمم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم به قصد حفظ حریم حرم به پا خیزم کنار لشکر عشاق حسین هم قدمماگر که حرمت این بارگه شکسته شود و یا اگر که ره کرب بلا بسته شودچنان زنم به پیکر غاصب شام و عراقکه بند بند وجودش ز هم گسسته شودحکم دفاع از حرم ز شاه نجف دارمبه امر رهبرم همیشه جان به کف دارمهدف فقط رهایی عراق و سوریه نیستمسیرم از حرم است قدس را هدف دارمز کودکی خادم این تبار محترم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم به قصد حفظ حریم حرم به پا
خلقِ عشق مسئله‌ای نیست، حفظِ عشق مسئله است.عاشق شدن مهم نیست، عاشق ماندن مهم است. سست‌عهدی‌های عشاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانه مبتذل، در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است.مهم، پنجاه سالِ بعد است:دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
 
تهرانزنی است هوس‌انگیزکه به ورطهٔ نابودی می‌کشاندعاشقانش راو هر غروببا زیبایی اشمسحور می‌کندمی‌رباید دلِ از عابران غریبه،و چون به بر کشیدمی‌زند خنجر درد،بر پشت تک تک عشاق‌اش...
تهران زنی است هوس انگیزکه پوشیده،زیباترین لباس هایش رااما بر تن داردزخمِ چرک و کثافت ها تهرانزنی است هوس‌انگیزتهرانزنی استاز جنون لبریز... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.
نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 
از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست ج
نزار یک جایی توی شعرش می‌گوید همان طور که ماهی‌ها نیازی به یادگرفتن شنا کردن ندارند و به پرندگان هم کسی پرواز کردن آموزش نمی‌دهد،جمع عاشقان هم نیازی به تعلیم ندارند.(نقل به مضمون)انگار می‌گوید همان طور که شناکردن و پرواز کردن در ذات آنها بوده و مادرزادی شناگر و پرواز کننده بوده‌اند،تویِ عاشق هم می‌دانی. انگار همگان عاشق به دنیا آمده‌اند. اما از اینجا به بعدش  فرق ما با آن ماهی و پرنده معلوم می‌شود. او ناگزیر به شناکردن است،اما ما در ظاه
نزار یک جایی توی شعرش می‌گوید همان طور که ماهی‌ها نیازی به یادگرفتن شنا کردن ندارند و به پرندگان هم کسی پرواز کردن آموزش نمی‌دهد،جمع عاشقان هم نیازی به تعلیم ندارند.(نقل به مضمون)انگار می‌گوید همان طور که شناکردن و پرواز کردن در ذات آنها بوده و مادرزادی شناگر و پرواز کننده بوده‌اند،تویِ عاشق هم می‌دانی. انگار همگان عاشق به دنیا آمده‌اند. اما از اینجا به بعدش  فرق ما با آن ماهی و پرنده معلوم می‌شود. او ناگزیر به شناکردن است،اما ما در ظاه
چرندیات فرار، دروغ محض است.
نفس به سینه‌ی عشاق که رسد، همه دوان دوان به سوی معشوق رهسپار خواهند شد. البته خدا داند که سیل دانشجویان رفته به بلاد کفر، فقط برای گرفتن نفس و بازگشت به معشوق است وگرنه برای همه ما واضح است که تمام این چرندیاتی که درباره‌ی فرار میگویند همه دروغ محض است.
ادامه مطلب
پایگاه مقاومت بسیج عشاق الحسین(ع) به مناسبت ولادت منجی عالم بشریت،حضرت مهدی(عج) ا در محله های مختلف شیراز از جمله : کوشک میدان ،مهدی آباد،شهرک فرزانگان،کوشک خلیل،سنگ سیاه و چندین محله دیگر اقدام به توزیع نزدیک به 20000 هزار نان نمودند.
ادامه مطلب
گفتم بنویسند برایت...مهدی برایت نوشت : "روی پای ارباب".دیگری با
دیدن قاب تصویرت خنده بر لب گفت از آخر مجلس چیدنش.باقری نامی شهادت را طلب
کرد.عکاس جنگی مجازستان میگفت بوی گل میدهی.سد مجتبی به رازی که در عالم
پی بردی اشاره کرد.مهندس نوشت:عطر اینجاست و هی شوق پریدن در من؛وای اگر
این گره های کفنم کور نبود.دیوان این چنین گفت:شتک زده ست به خورشید خون
بسیاران.دلداده ی چذابه عاشقی سینه سوخته،بی ریا در نقش گمنامی را در
تفسیرت نوشت.حبیبی از سادات گفت:
 
 
#پویش‌عمومے‌پیاده‌روےنمادین‌اربعین #گزارش_تصویری
#از گلزارشهدای گمنام شهرستان بندرگز #بسوی مزارشهدای روستای گزغربی
#شنبه مورخه #27مــهــر ماه شروع حرکت راس #ساعت8 صبح
#روابط‌عمومےهیئت‌عشاق‌المهدےعج T.me/heiat_Oshagh_ol_Mahdi کانال تلگرام
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi صفحه اینستاگرام
 
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.

نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 

از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست
چه خواستنی ست حال زمینی که دلش لک زده واسه یه نمه بارون تو دل گرم تابستون ، چه فریبندس آواز خوش پرنده ایی که صبحگاه در دل جنگلی سرسبز به امید در اومدن خورشید تابان و چه خوشتر و خواستنی ست حال دلی که منتظر دیدن روی لیلی .....  . حال دلم امروز اینجوره
براتون همه رو آرزو میکنم . به امید رسیدن همه عشاق به معشوقشون
نویسنده : اشکان ارشادی 
عبید نویسنده و شاعری چیره دستیست ولی بیشتر ترک ها از او نارضایتی دارند چون در حکایاتش دائم کارهای تجاوز و بدکاری را با نام آنان مینویسد. 
عبید ، طناز خوبیست و همچنین شاعری ماهر! عشاق نامه او را حتما بخوانید و جالبتر « موش و گربه » 
بر وزن فَعَلاتُن مَفاعِلن فعلن 
به الف قافیه ساز توجه کنید تا بعد از شاعری فارسی_هندی برایتان بنویسم که فردوسی را بخاطر الف قافیه ساز ملامت کرده! فعلا : 
ادامه مطلب
"اندوه انسان بودن را حس کردم. موجودی فناپذیر که در ذات خود تنهاست، اما به توهم بودن با دیگران نیاز دارد. دوستان، بچه‌ها، عشاق. این توهم جذابی بود. توهمی بود که به راحتی می‌توانستی به آن خو بگیری."
از: انسان‌ها، نوشته‌ی مت هیگ،نشر هیرمند
ای دل به تو گفتم که مرو از پی دلداردیوانه شوی نیست ترا مونس و غمخوارحرفم نه شنیدی و بلرزید وجودتبرحس نگاهی شده ای سخت گرفتارفریاد مکن دل، رهِ عشاق دراز استدر پیچ و خم عشق نشسته غم بسیاربا چشم بگو اشک نشوید اثر رنجشاید که کند خون مددی بر تو دگربارافسانه شود قصه ی عاشق به تحملاز شکوه به بزم دگران دست نگه دارجعفر شنود درد تو ای عاشق همراهشاید کند آسان گذر از این ره دشوار
میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
دنیاکنون ببیندوقت شکوه دین است/درکربلاو عالم گلبانگ اربعین است/پای پیاده آید صدلشکری به آنجا/این عاشقی شیعه باشور همنشین است/موکب به موکب آید دلدادگی وایثار/یک حالت تعجب در پهنه زمین است/بااشک زائر اوسوی حسین رفته/یازینب ورقیه یک ذکر دلنشین است/دروقت دلسپاری عشق ولایت آید/برزائرین مولا سید علی نگین است/بازمزم بصیرت دشمن شکست خورده/این وحدت وعنایت آوای مسلمین است/تا کربلا رسیده عشاق نینوایی/حب حسین وزینب درقلب مومنین است/اندر کنارجابر شو
زیاد اتفاق می افتد که رفتار و کردار دیگران باعث تعجب ما می شود، حتی افراد و نزدیکانی که سالها است با آنها دوست هستیم یا باهم زندگی می کنیم . رفتارشان را درک نمی کنیم و زبان به نصیحت می گشایم . نصیحتی اکثرا بی فایده . زیرا یا در زمان نامناسب ( زمانی که طرف آمادگی شنیدن ندارد) و یا با زبان نامناسب (گفتار رک و مستیقیم) شروع به پند و اندرز می کنیم که بی فایده یا کم فایده است.
خوب و بد مطلق وجود ندارد ، بلکه نسبی است(نسبت به اکثریت جامعه) . مولوی در مثنوی
نمیخواستم دست بدم... چون نمیخواستم این آخرین دست دادن باشه... چون میترسیدم... چون میخواستم مثل همیشه پیاده شم..‌.
نشستم روی تخت. همون تختی که قلمرو پادشاهی من بود. اما حالا شبیه هیچی نیست جز یه تیکه آهن وسط بیابون. همون قدر بی معنی. بی‌حس نشستم روش. نه در واقع نمیتونم بشینم. دراز کشیدم و زل زدم به دیوار. فکر ها هجوم میارن به سمتم... تنم می‌لرزه. سرم منفجر میشه. دارم به نامه‌ی بعدی فکر میکنم. نمیتونه نامه ای وجود نداشته باشه...
پا میشم وضو میگیرم. حافظ
دلهاخراسانی شده سوی رضاپر میزند/اندرحریم مشهد آن آشنا پر میزند/شدآخرماه صفراوج عزا و ماتمش/ایران اسلامی مابهرعزا پرمیزند/دارالشفای زائران گشته امام هشتمین/سوی حرم با معرفت شاه وگداپرمیزند/باشدمصیبت نامه اش ماتم سرای شیعیان/زائر دراین غمنامه اش سوی خداپرمیزند/در مرقد مولارضا رحمت فراوان میشود/دلهای عشاق خداتاکبریا پرمیزند/اندرشهادتنامه اش هر دیده ای گریان شود/درمضجع نورانیش موج دعاپرمیزند/ذکرشب وروز حرم باشد سراسریارضا/دلهای شیعه از
اینو باید دیشب می ذاشتم ولی حالا گوش کنید و بقیه رو هم یاد کنید









متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
ازنجف تاکربلابیعت فراهم میشود/درصفریادآوری چون ازمحرم میشود/آمده سجادوزینب شام را کرده خراب/کربلاصدچشمه گریه مثل زمزم میشود/شدحسین و یاورانش جاودان نینوا/اربعین پیمان شیعه بازمحکم میشود/گریه واشک وتوسل هم قدم بازائرین/باولایت مومنین راعشق همدم میشود/چشم زائرتا بیفتد بارگاه کربلا/قلب اوباشورمولا کاسه غم میشود/دلسپاری برولایت بابصیرت حاصل است/برلب عشاق آقاذکر مرهم میشود/این شکوه خالصانه برفرج آمادگی است/بهرمهدی و ظهورش چشم شبنم میشود/
و اگر در راه معشوق گام نهی ...
باید که به او دل سپاری. 
و اما معشوق نیز اگر لایق باشی، باید که به تو چشم عطا کند... از این رو عشاق زمینی همواره خیره در چشم معشوق خویشند... 
و اگر دل دادی ... بدان که بیدل شوی و عریان... و فهمی در خویش نداری و همگی چون او شوی... و از آنجا که با چشمان معشوق به عالمیان نگری... عالمیان را آنگونه بینی که باید باشند، نه انگونه که هستند و تو را تاب و توان دیدن با چشم معشوق نیست... 
دین وایمان و ولایت بارضا کامل شود/عشق واحسان وفضیلت با رضا حاصل شود/حضرتش خلوت نشین بندگی ایزداست/باولای حضرت اوبر شرف نائل شود/کوی عشاق رضا را شیعه برداردقدم/رحمت ایزدفراوان بهراونازل شود/باولایت تاشهادت چشمه فیض خداست/رهسپاری تاسعادت بر او قابل شود/آخرماه صفرشد ماتم عظما بپا/اشک شیعه باتوسل زمزم هردل شود/مشهدمولارضاشد کهکشانی از شعور/کشتی دین باولایت راهی ساحل شود/تسلیت بهرجواد و خواهرش معصومه گوی/نقشه هاو سحردشمن بهرما باطل شود/زائر
جمعه هابایاد مهدی دل پریشان میشود/اندراین ماه محرم دیده گریان میشود/میرودکوی حسینی بانوای انتظار/قلبهامملو زعطر ناب ایمان میشود/یادمان کربلا وزینبش برشیعیان/چشم عشاق حسینی مثل باران میشود/درس عاشوراهمیشه در ولایت محوری است/سوی مهدی اجتماعی پرز یاران میشود/درکمیل وندبه مااشکهابا معرفت/بهرایمان محبین عشق احسان میشود/در نمازجمعه هاهم یادمان کربلاست/مشکلات هرمسلمان بازآسان میشود/رهبرفرزانه ما ازتبار نینواست/اسوه دنیازرهبر کل ایران میش
اندراین عیدمحمد قلب پرایمان شود/ازقدوم پاک احمد شیعه را احسان شود/گلفشان شدکل عالم بهرمیلادنبی/شادمان درعیدمولا کعبه ویزدان شود/جاهلیتهای زمانه رفت اندرمقدمش/چشم عشاق محمد ازشعف باران شود/اوولی اولیاء وافتخار خلقت است/یادگاران پیمبر عترت وقرآن شود/درمیان اهل بیتش صادق آل نبی است/اورئیس مذهب ما شیعه را جانان شود/همزمان میلاداحمد با امام صادق است/جاودان اسلام وشیعه درجهان آسان شود/هفته وحدت رسیده مسلمین راافتخار/درچنین ایام شادی دردها د
درسینه غمی ست لیک این درد نهانوان درد که بر چهره کس نیست عیانسرتابه قدم غصه و غم مالامالتابی نبود ازاین الم درتن وجانتاکی به تمنای وصال معشوقدررنج وغم فراق ازجور زمانای صاحب گردون وسپهر وهامونرسم تو نباشد که اسیری به فغانمن مدعی ام تو خستگان رامددیعشق است وفراق دلبر وفصل خزانلبریز کنی باده می خواران رایک جرعه بده زباده شوکریانرفتم زفراق دوست من ناله کنمضحاک صفت چومردم دون زمانای آنکه زدرد عاشقان آگاهینام تو کلام مجلس اهل بیانامید دل خست
نام کتاب: #تسلی_بخشی_های_فلسفه | نویسنده: #آلن_دوباتن | مترجم: #عرفان_ثابتی | #انتشارات_ققنوس | ۲۸۹ صفحه.این کتاب می کوشد تا با استناد به آثار شش فیلسوف بزرگ راه حل هایی برای مشکلات روزمره ی ما ارائه کند. با خواندن این کتاب از #سقراط می آموزیم که عدم محبوبیت را نادیده انگاریم؛ #سنکا به ما کمک می کند تا بر احساس یاس و ناامیدی غلبه کنیم، #اپیکور بی پولی ما را چاره می کند. #مونتنی راهنمای مناسبی برای درمان ناکارآیی ماست، عشّاق دلشکسته می توانند با خوان
و چه پاییز سوزناکی بود....همراه با دلتنگی های که خبر از جایی نامعلوم داشت...همه دلتنگی ها بهانه بود همه فصل ها دارند این بهانه را...
با تمام اینها چه زیبا بود صدای خش خش برگهای که با موسیقی باد به سمت عرش رقصیدند اما زیر پایی عشاق خورد شدند....
شاید امشب سردترین شب برای کسی باشد که پناهش را از دست داده یا شیرین ترین شب برای کسی که اولینهایش با معشوق رقم میخورد....
کاش فراموش نکنیم زندگی کوچک و حقیر تر از ناملایماتش است...هوای هم داشته باشیم...کمی مهربا
داردخدا تشکراز زائرین مولا/دنیا حماسه دیده دراربعین مولا/احمد و اهل بیتش ممنون ازحسین است/مملوشده به عالم هرلحظه دین مولا/اجرشهیدداده درکربلابه زائر/پای پیاده رفته تاسرزمین مولا/ازوحدت وبصیرت دشمن شکست خورده/عشاق زینب اوشد همنشین مولا/پیغام کربلارا سجادوزینب آورد/باشد ولایت حق هردم امین مولا/دلبسته شهادت شیعه به افتخار است/دراربعین رسیده داغ حزین مولا/دنیاکنون ببیند عزت برای شیعه/بنگرکه کسب کرده آن آفرین مولا/ذکرحسین وزینب آمادگی ببا
مسجد کوفه، قربانگاه عاشقان جایی که در آن مولا رستگار گردید و در محراب عشاق: 
فریادی محراب کوفه را پر می کند: «فُزتُ و ربِّ الکعبه»
ضربتی که بر سر مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت وارد شد، ضربتی بود بر اسطوره عدالت و حرّیت، ضربتی دردناک بر پیکره اسلام و انسانیت، که تاریخ بشریت را داغدار و سرنوشت اسلام را دگرگون نمود. پایان زندگی این عالم و پیشوای مسلمانان، آغاز فتنه ها و غوغای بلاها گشت.برای آشتایی بیشتر با
مثنوی ابوالفضل (علیه السلام)ای حرمت قبله حاجات مایاد تو تسبیح و مناجات ماهمقدم قافله سالار عشقساقی عشاق و علمدار عشقمکتب تو مکتب عشق و وفاستدرس الفبای تو صدق و صفاستمکتب جانبازی و سر بازی استبی سری، آنگاه سرافرازی استمطلع شعبانِ همایون اثربر ادب توست دلیلی دگرسوم این ماه، چو نور امیدشعشعه صبح حسینی دمیدچارم این مه که پر از عطر و بوستنوبت میلاد علمدار اوستشد به هم آمیخته از مشرقیننور ابوالفضل و شعاع حسینای به فدای سر و جان و تنتوین ادب آمد
قسمت ما نان و شراب و خداقسمت ایشان خس و خاک و هوا
خنده‌ی ما از دم ربّ‌الربابناله‌ی ایشان دم ربّ‌الربا
انگ‌زن و رنگ‌زن و بنگ‌زناین سه کجا فهم کند کار ما؟
این سه یک‌اند و همه آهن‌پرستخویش‌ پرستند و مقامات جا
شکل خداشان همه شکل خودستخلقت من‌باز ندیدی؟ بیا!
نام خدا گر ببری کار کنکار خدا نیست چو کار شما
قبله‌ی عشّاق درون دل استنیست برون در جهت اشقیا
فهم کن این نکته و آزاد شوتا نکشی این همه داغ ریا
کار خدا این که چه باشد عزیزنیز بفهمی چو شوی
#شعر_مهدوی
بیا که بی‌تو جهان، از گلایه لبریز است
بهار، بی‌تو به رنگ غروب پاییز است
بیا که فاجعه می‌بارد از زمین و زمان
ز اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است
بیا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان
بیا که صحبت عشّاق، بس دل‌انگیز است
بیا! جهان زِ وجود شهید، رنگین شد
بیا که ناله انسان، گلایه‌آمیز است
۲۵ بهمن روز ولنتاین، روز عشق است.
عشاق بهم هدیه میدهند، جشن میگیرند، بیرون می روند و... .
اما یک چیزی، تا بحال شده که روز ولنتاین بیاید و دغدغه ی دیگری  به جز دوست دختر/پسر تان داشته باشید؟
شده روز ولنتاین یک هدیه ی خوشگل با یک شیرینی یا کیک قلبی❤ بخرید و ببرید خانه ی مادرتان؟ یک بوس خوشگلش کنید و از ته دلتان بگویید که عاشقش هستید؟
کسی که اولین نفردر زندگیتان است که به شما عشق ورزیده و در وجود خود پرورده است.
ادامه مطلب
میدونید چیه؟ حس بد من نسبت به شروع  مدرسه از این بابته که حس میکنم باز برگشتم سر خونه اول:/ خوب یعنی چی آخه؟؟؟ بعد از اینهمه دویدن برای اینکه امتحانا تموم بشه ، تاریخ تموم شه ، جغرافی تموم شع، خرداد تموم شه، دوباره همون آش و همون کاسه:/ با این تفاوت که هرسال معلم ها سخت گیری بیشتری میکنن:| آخه این انصافه؟؟
الانم که فقط 55 دقیقه از تابستون مونده:/ چی بگم آخه من؟؟! افسوس که افسوس من کاری رو از پیش نمیبره...
 
+پاییز عزیزم
می دانم که می خواهی مهرت را آغا
ل
 
دلم برای صداش تنگ شده بود...دلم انرژی صداش رو می‌خواست، ساعت ۱۲ شب بود، پیام دادم رسیدی خونه؟ساعت یک جواب داد: الان رسیدم...انتظار نداشتم اون ساعت زنگ بزنه. با اینکه دلتنگ بودم.ولی تماس گرفت... گفتم سلاااااامسلام کرد...خسته بود،خیلی خستهدلم از جا کنده شد....آخ...چقدر سخته بدونم خیلی خسته است، یا غم داره، اما ازم دور باشه و نتونم کاری کنم براش...چقدر وقتی که دوریم، رنج های محبوبمون تلخ تره....
ناخودآگاه یاد این شعر میفتم:« ای کشته ی دور از وطن، دور
 
دلم برای صداش تنگ شده بود...دلم انرژی صداش رو می‌خواست، ساعت ۱۲ شب بود، پیام دادم رسیدی خونه؟ساعت یک جواب داد: الان رسیدم...انتظار نداشتم اون ساعت زنگ بزنه. با اینکه دلتنگ بودم.ولی تماس گرفت... گفتم سلاااااامسلام کرد...خسته بود،خیلی خستهدلم از جا کنده شد....آخ...چقدر سخته بدونم خیلی خسته است، یا غم داره، اما ازم دور باشه و نتونم کاری کنم براش...چقدر وقتی که دوریم، رنج های محبوبمون تلخ تره....
ناخودآگاه یاد این شعر میفتم:« ای کشته ی دور از وطن، دور ا
امان از غفلت و جا ماندن
یک بسیجی شب عملیات ازگردان جدا افتاده بود ومیگفت گردان گم شده.گردان گم نشده بود اوگم شده بود.خدایا نشود اینکه خیل عشاق وفداییان ولایت بروندو ماجا بمانیم وفکرکنیم که آنهاگم شده اند،غافل ازآنکه آنان به مقصد رسیده وما جا مانده ایم.
 
کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش
کی رسی ره زکه پرسی چه کنی چون باشی
 
سلامتی ولی امرمسلمین جهان صلوات
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
چند خط سکوت و چند صفحه‌ی سفید می‌گذارم بماند برای این شب‌ها که دیگر هیچ چیز از خدا نمی‌خواهم.
می‌گذارم بماند تا روز حسابش، نشانش بدهم و بگویم ببین! هیچ چیز از تو دیگر نخواستم. آخر مگر چندبار باید خواست؟ چند بار باید نشود تا دیگری امیدی به شدن نداشته باشی؟
کفر است؟
من در شب قدرت کفر می‌ورزم!
امیدم را از تو برداشته‌ام. دیگر هیچ شدنی نمی‌خواهم! دیگر نمی‌خواهم به خواسته‌هایم رسیدگی کنی. بگذار همه چیز همین‌گونه پیش برود. 
من دیگر امیدی ندارم
فردا روز ولنتاین
پارسال چند روز قبلش اومد دنبالم. ماشینش فروخته بود اونموقع
با اسنپ اومد. یه دسته گل نرگس برام خریده بود. رفتیم یه گالری و بعد شام. 
انتظارم بیشتر بود.بعد من برای ولنتاین براش از ترکیه یه لباس اورده بودم یه شکلات خوب خریدم و بعد یه جعبه بامزه براش درست کردم. روز ولنتاین گیر دادم که میخوام ببینمت. باش قرار گذاشتم دم شرکتش رفتیم بیرون. رفتیم یه جا بستنی خوردیم. و شب یکم پرسه زدیم. رسوند من رو خونه.
اما امسال همه چیز فرق داره. اون به
می‌رویم ای دل به سوی جنگهاخوش‌خوشان با رنگها آهنگها
می‌رویم ای دل که کارستان کنیمدر میان غلغل نیرنگها
می‌رویم آنجا که هر سو آتشستنیز ما هم شعله‌کش فرسنگها
مردمان هر سو به صورتهای زشتدستهاشان سوی ما پر سنگها
مذهبی و فلسفی و دانشیهر سه‌شان با دامنی پر انگها
هیچ کس در جبهه‌ی عشّاق نیستجز سران بیدل و دلتنگها
کارزاری خوش ز طوفانهای عشققلبهامان هر سویی آونگها
ای دل دیوانه زیبا نیست اینمجمع دیوانه‌ها و شنگها؟
حلمی از هفت آسمان بالا نشستبر
ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده
خوش‌تر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
 
همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت
گیتی نشان نداده ایزد نیافریده
 
هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش
سجاده ترک کرده پیمانه در کشیده
 
بر چهره بخت نیکت تعویذ چشم زخم است
هر دم و ان یکادی ز اخلاص بردمیده
 
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش
گاه این کمین گشاده گاه آن کمان کشیده
 
تا کی کبوتر دل باشد چو مرغ بسمل
از زخم ناوک تو در خاک و خون تپیده
 
از سوز سینه هر دم دودم به سر درآید
چون عود چند
ارغوان با صدای هزار هزارتا گنجشگ که داشتن جان عشاق شجریان رو زمزمه میکردن بیدار شد، رفت کنار پنجره و صورتش رو چسبوند به شیشه و گرمای صورتش  شوق زندگی رو انژکسیون کرد تو رگ سرد پنجره، پنجره جونگ رفت و کم کم رنگهای مداد رنگی برگ درختا رو نقاشی کردن، رنگ کردن.
برگشت نشست روبروی آینه و زل زد تو قاب عکس، زل زد تو چشمای ارسلان که تو عکس نشسته بود روی کنگره دیوار و دست دراز کرده بود سمت ارغوان.
گره موهاش رو باز کرد و ریخت روی شونه هاش، تمام برفی که آسم
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره می افتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
شهادت امام رضا(ع) را به تمامی عشاق اهل بیت اطهار تسلیت میگویم
 
پرسپولیس ، ای موشک سرخ وطن ، یاقوت ایران
پرسپولیس، ای سرخی خون رگ پیرو جوانان
متّحد هستید و باهم ، ارتشی جنگنده ، همدل
آتش توپخانه را روشن کنید ای گلعزاران
جای جای کشور از عشق شما دارد سخن ها
تا به قُلّه یک قدم مانده و یک بازی به میدان
می رسد از هرطرف سوی شما احساس مثبت
از تمام خانه ها ، شهر و ده و استان به استان
نامتان رُعب آور است در خانه تنگ  رقیبان
مرد میدانهای سخت هستید و عشق دوستداران
سلطنت بر آسیا در انتظار سینه سرخان
کرده اید السدّ قلدر
بین بازار غلامان نظر انداخته ای 
جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!
دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 
طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!
حسین جاااااان
این همه زااااار زدم،دااااااد زدم،کرب و بلا...
این حرم گفتن من،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!
   باشد!
 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!
دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!
حال سوزان من و عشق به پایان نشودآب از سر بشد و کار به قرآن نشود
گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنیخاطر عشق که فرخنده به میدان نشود
عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروشدید جان من و فهمید پریشان نشود
رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیستورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود
رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشودگرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود
چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفتکس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود
دل دیوانه که از صد خم معراج گذشتدگر آن ک
خواب دیدم داریم می‌رویم کنسرت استاد شجریان. من و تو. تمام لب ساحل را روبه دریا صندلی چیده بودند. انگار رفته بودیم کنسرت دریا. انگار شجریان دریا بود. انگار اینجا دریا داشت. عجیب‌تر اینکه هرچه راه می‌رفتیم به صندلی‌مان نمی‌رسیدیم.
من که به شروع کنسرت نرسیده از خواب پریدم اما تو خیال کن یک سن درست کرده باشند درست وسط دریا رو به ساحل. خیال کن شجریان باشد با ارکستر سمفونیک مثلا. خیال کن شجریان جان عشاق بخواند برایمان با صدایی رساتر و قوی‌تر از ه
دستم را فشرد
و به نجوایم سه حرف گفت .سه حرفی که عزیزترین دارایی تمام روزم شد :« پس تا فردا .»
ریش تراشیدم دوبارکفش‌هایم را برق انداختم دوبار .لباس‌های رفیقم را قرض گرفتم با دو لیرکه برایش کیکی بخرم ، قهوه‌ای خامه دار .
حالا تنها بر نیمکتمو گرداگردم عشاق ، لبخند زنانندو برآنم کهما را نیز لبخندی خواهد بودشاید در راه استشاید لحظه‌ای یادش رفتهشاید ... شاید ...
 
"محمود درویش"
 
پ.ن:
چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چ
امروز دفاع مقدس زهرا رهنورد و میرحسین موسوی هشت ساله می‌شود. گویا در این آبادی هر کسی که گوساله‌ی ارباب نباشد بوی احمدآباد، تبعید و مصدق خواهد داد. ارباب نمی‌خواست در زمستان پیام نوروزی بدهید، در بهار عربی از خزان و چنین روزی خبر بدهید. نمی‌دانم چرا درست در روز ولنتاین، شما که تنها عشاق سیاسی این جغرافیا بودید برای سر همسرتان، برای سری که درد نمی‌کرد، دستمال خریدید؟ آخر هم نفهمیدم شما که اجازه‌ی خروج از منزل نداشتید چگونه خریدید؟ از چی
حسین جان
بین بازار غلامان نظر انداخته ای 
جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!
دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 
طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!
حسین جاااااان
این همه زااااار زدم،دااااااد زدم...  گفتم حسین،                           کرب و بلا...
،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!
   باشد!
 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!
دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!
حسین جان
بین بازار غلامان نظر انداخته ای 
جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!
دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 
طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!
حسین جاااااان
این همه زااااار زدم،دااااااد زدم...  گفتم حسین،                           کرب و بلا...
این حرم گفتن من،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!
   باشد!
 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!
دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجبما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهباز باده اش خرابیم، مست ابوترابیمما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغبتکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلیبالاتر از رسولان، در سلسله مراتبمعراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بوددست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتباز برکت وجودش دنیا به گردش آمدخورشید با نگاهش می رفت سمت مغربدر روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاورتنها علی است غالب، مافوق کل غالبتا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شدشد ذکر عرش رحمن،
 
[لعنت به عدو که روح تقوا را کشت
 
ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت
 
باز آ و بگیر انتقامی سنگین
 
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت]
 
#روابط_عمومی_هیئت_عشاق_المهدی_عج
صفحه تلگرام:
T.me/heiat_oshagh_ol_mahdi
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
 
 
 
 
[ Photo ] #اعلام_مراسم #به‌زمان‌و‌مکان‌توجه‌کنید
#مراسم‌ولادت‌ #حضرت‌رسول‌اکرم‌ (ص) و #امام‌جعفرصادق‌ (ع)
#سخنران :حجت الاسلام قندهاری#مداحان:کربلایـے عبدالحمید چراغچےکربلایـے کریم صیدآبادیکربلایـے علی مردانے
#چهارشنبہ | 22 آبان مــــاه ساعت 18:30بندرگز،بیست مترے، #حسینیہ_سیدالشهدا
#روابط_عمومے_هیئت_عشاق_المهدے_عج 
 
صفحه تلگرام:
T.me/heiat_oshagh_ol_mahdi
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
«شاید زمان آن رسیده باشد که بنشینیم و برای آدمِ رفته آرزوی خوشبختی کنیم.بگذاریم شبیه عشاق دنیای ادبیات، برای هم از روسِ اصیلِ مغرور و بارانی‌های انگلیسی بگویند و جعبه‌ی کوچک کادوپیچ شده‌ی توی جیب چپش و قاصدک‌هایی که به امید رسیدن به هم فوت می‌کنند.
می‌دانی چیست؟ احساس دختربچه‌ی پنج شش ساله‌ای را دارم که ناگهان از دنیای کوچک و رنگی رنگی زیبایی که خودش با دستان کوچکش برای خودش ساخته، بیرونش انداخته‌اند و پرتش کرده‌اند توی دنیای خاکست
دریافتعنوان: سخنرانیحجم: 15.1 مگابایتتوضیحات: استاد اسداله عشاق 
دریافتعنوان: زیارت امین اله و روضهحجم: 20.6 مگابایتتوضیحات: کربلایی سعید دالوند 
 
دریافتعنوان: زمینهحجم: 4.89 مگابایتتوضیحات: کربلایی سعید دالوند 
 
دریافتعنوان: شورحجم: 3.63 مگابایتتوضیحات: کربلایی سعید دالوند 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
+ بابا! اگر دشمن بهمون حمله کنه و همه مردا شهید بشن، خدا فرشته هاش رو می فرسته کمکمون؟
- نه پسر گلم! زن ها تفنگ هاون رو دستشون می گیرن. اونا با دشمن می جنگن
 
یه کم می گذره. داره فکر می کنه. یهو بهم می گه
+ بابا! اگر مامان هامون هم شهید بشن ما بچه ها تفنگ های اسباب بازی مون رو مثل بفنگ واقهی دست می گیریم و می ریم با دشمن ها می جنگیم...
 
احساس غرور و افتخارکردم...
 
+
در قصه عشّاق همیشه سفری هست
در پیچ و خم هر گذرش رهگذری هست
 
گفتی:
یکی از فانتزیام اینه که جولیک برگرده ایران با خورشید و چارلی و جولیک و سایر دوست داران هری پاتری که می‌شناسم بریم کافه پلتفرم اینا ذوق کنن من بخندم امروز یک چیزی نزدیک به بیست دقیقه با دوستم بحث داریم اسم کافه سکوی نه و سه چهارم بود یا پلتفرم نه و سه چهارم خلاصه که توی فلسطین توی ژاندارمری یک کافه زدن مخصوص عشاق هری پاتر
دیگه ببینم چه می‌کنیدها فانتزیم حقیقی میشه یا نه!
اینم بگم بعدش برم. از تک تک بلاگرانی که در عین حال اینستاگرامر هستند و او
دوست ندارم درمانگر عشاق باشم، شاید دلیلش حسادت است. آخر من هم تشنه ی افسون عشقم. شاید هم دلیلش این است که عشق و روان درمانی از اساس با یکدیگر نمی خوانند. درمانگر خوب با تاریکی می جنگد و در جست و جوی روشنایی است، در حالی که عشق، به رمز و راز زنده است و به محض تفتیش فرو می ریزد؛ و من از جلاد عشق بودن بیزارم.
اروین دیوید یالوم
یا علی ای که تو بر خلق جهان راهنمایی
یار پیغمبر و هم مخزن اسرار خدائی

چون توئی مظهر انوار خدا صاحب عصمت
در همه عمر نکردی تو به یک لحظه خطائی

کعبه تاریک بگردید ز بت های خسان
چون که زایشگه تو گشت به خود یافت ضیائی

کعبه زایشگه تو گشت که تا خلق بدانند
که توئی قبله‌ی دلها و تو هم قبله نمایی

سجده ای را که نمودی تو در آن خانه کعبه
مژده‌ای بود که از کعبه تو بت ها بزدائی

نه همین مولد تو داد به آن کعبه ضیائی
بلکه در عالم ایجاد بدادی تو سنائی

آن فداکاری
چون بمیرم – اِی نمی‌دانم که – باران کن مرا
در مسیرِ خویشتن از رهسپاران کن مرا
خاک و باد و آتش و آبی کزان بِسْرشتی‌ام
وامَگیر از من، روان در روزگاران کن مرا
آب را، گیرم به قدرِ قطره‌ای، در نیمروز
بر گیاهی در کویری بار و، باران کن مرا
مُشتِ خاک‌ام را به پابوسِ شقایق‌ها ببر
وین‌چنین چشم-و-چراغِ نوبهاران کن مرا
باد را همرزمِ توفان کن، که بیخِ ظُلم را،
بَرکَنَد از خاک و، باز از بی‌قراران کن مرا
زآتش‌ام شور-و-شراری در دلِ عشّاق نِه
زین‌
عشق ای تنها صدا تنها طنین ...ای بت آخر تو مشکن در زمین
تو گل باغ سماع آدمی .....تو نخستین اختراع آدمی
نخستین اختراع آدمها حالا یا با دخالت پیامبران یا بی دخالتشان آتش بوده است. 
آتش همان چیزی است که از درون چشم خانه و دل و روده و مغز و جگر جهنمیان زبانه می کشد بی آنکه از عذاب لهیبی که خود جهنم بر جهنمیان فرود می آورد بکاهد..شعله ای دائمی که نه چشم و دل را با سوزاندن دردناک خود نابود می کند و نه پایان می پذیرد.
و آتش همان چیزی است که توی قلب و چشم و معده
با توجه به اینکه اینجا کمی نامنظم و از هم گسسته نوشته می‌شه و من راهی برای مرتب کردن و طبقه‌بندیش به ذهنم نمی‌رسه، لازم می‌بینم این توضیحات رو بدم. توصیه‌ی شیدا راعی به شما حاضران و آیندگان، برای بهتر ارتباط برقرار کردن با نوشته‌های اینجا و گیج نشدن اینه که تصور کنید چند فرد متفاوت دارند توی این وبلاگ از ماجراهای خودشون می‌نویسند. مثلاً مردی که ۱۵۴ سانتی‌متر قد و ۹۲ کیلو وزن داره و از نگرانی‌هاش در مورد ظاهر چاق و کوتاهش حرف می‌زنه. فر
با توجه به اینکه اینجا کمی نامنظم و از هم گسسته نوشته می‌شه و من راهی برای مرتب کردن و طبقه‌بندیش به ذهنم نمی‌رسه، لازم می‌بینم این توضیحات رو بدم. توصیه‌ی شیدا راعی به شما حاضران و آیندگان، برای بهتر ارتباط برقرار کردن با نوشته‌های اینجا و گیج نشدن اینه که تصور کنید چند فرد متفاوت دارند توی این وبلاگ از ماجراهای خودشون می‌نویسند. مثلاً مردی که ۱۵۴ سانتی‌متر قد و ۹۲ کیلو وزن داره و از نگرانی‌هاش در مورد ظاهر چاق و کوتاهش حرف می‌زنه. فر
شب جمعه است هوایت نکنم می میرمیادی از صحن و سرایت نکنم می میرمناله و شکوه حرام است بر عشاق ولیاز فراق تو شکایت نکنم می میرمسجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی استسجده بر تربت پایت نکنم می میرمدوریت درد من و نام تو درمان من استتا خود صبح صدایت نکنم می میرمبه دعا کردن تو نوکر این خانه شدمهر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان دادمن اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"جان ناقابل من کاش فدای تو شوداگر این ج
حال خوش، در گرو فیض سحر داشتن است
قرب حق، لازمه اش دیده ی تر داشتن است
آی کنعانِ پر از غم شده، حق یعقوب
گاه، حدّ اقل از یار خبر داشتن است
امرِ معشوق رقم خورده جدایی، یعنی
سهم عشاق فقط چشم به در داشتن است
بند اگر بندِ نگار است پرت را بشکن
گاه گمراه شدن حاصلِ پر داشتن است
اولین مرحله ی بنده ی مهدی بودن
همه جا خاطرِ او، مد نظر داشتن است
این که لبخند رضایت بنشانی به لبش
دوره ی غربت او، اوج هنر داشتن است
یار او نیستم و امر فرج می طلبم!
شرط، در امرِ ظهور
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
حال خوش، در گرو فیض سحر داشتن است
قرب حق، لازمه اش دیده ی تر داشتن است
 
آی کنعانِ پر از غم شده، حق یعقوب
گاه، حدّ اقل از یار خبر داشتن است
 
امرِ معشوق رقم خورده جدایی، یعنی
سهم عشاق فقط چشم به در داشتن است
 
بند اگر بندِ نگار است پرت را بشکن
گاه گمراه شدن حاصلِ پر داشتن است
 
اولین مرحله ی بنده ی مهدی بودن
همه جا خاطرِ او، مد نظر داشتن است
 
این که لبخند رضایت بنشانی به لبش
دوره ی غربت او، اوج هنر داشتن ا
به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراری دلهای بیقرار، چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی
تو مست باده ى نازی، از این دو کار، چه دانی؟
تو چون شکوفه ى خندان و من چو ابر بهاران
تو از گریستن ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار بکام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادی عشاق روزگار چه دانی؟
درون سینه نهانت کنم زدیده ى مردم
تو قدر این صدف ای دُرّ شاهوار، چه دانی؟
تو سربلند غروری و من خمیده قد از غم
ز بید این چمن ای سرو باوقار چه دانی؟
تو خود عنان کش عق
                     شاهکاری نوین در ادبیات انقلاب اسلامی ایران
 
   تقدیم به ساحت مقدس رهبر عزیزمان ، حضرت امام خامنه ای ( مد ظله العالی  ) :
 
        عاشقان ولایت
 
   ما پیروان رهبر دلداده ی ولایت
   یاران با وفا و آماده ی ولایت
   عشق علی بر دل ، شور حسین بر سر
   مطیع امر رهبر ، افتاده ی ولایت
   عشاق و شیفتگان روح خدا خمینی
   رهرو راه حق حقیم ، در جاده ی ولایت
   دلدادگان مهدی ، در مکتب حسینی
   مستی و بیقراری ، با باده ی ولایت
   بر آستان رهبر
 ‍ عاشقم…..
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی……
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
به کسی
غلبه بر ذهن و غلبه بر انسان. سالک توأمان به نظام باورها و عادات خود در دو سوی درون و بیرون می‌تازد و بر هر دو جهان غلبه می‌کند. ابتدا در درون،‌ سپس در بیرون. برای سالک راه زندگی، زندگی تماماً معلّم است و از در و دیوارش درس و نکته می‌ریزد. حال خردمند می‌بیند و می‌نیوشد و شکر می‌گذارد و جاهل چشم می‌بندد و ابرو تُرُش می‌کند و زبان گله و شکایت دراز می‌کند. باری فرزند کوچه‌های تاریک انسان، حال نور خدا را یافته و بر بالهای موسیقی او به سوی خانه
برنامه های حلقه شهید ابراهیم هادی در تابستان
۱.سالن هفتگی
۲.سیر مطالعاتی
۳.جلسه معرفتی
سه برنامه بالا فقط برنامه های اصلی و دائمی هست که در طول هفته برگزار می شود
البته حلقه برنامه های دیگری هم مثل استخر،کوهنوردی
اردوی نیم روزه،هیئت دانش آموزی،جشن و... نیز دارد
در ادامه توضیحاتی درباره برنامه ها داده شده است:
توضیحی درباره ی جلسه ی معرفتی اصول عقاید :
این جلسات  معرفتی با حضور استاد عشاق و با موضوع اصول اعتقادات برگزار می شود.
تعداد جلسات ح
تاکی به تمنای وصال تویگانه
                                  اشکم شود ازهرمژه،چون سیل روانه
خواهد که سراید غم هجران تو یا نه
                                 ای تیر غمت رادل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول وتوغائب زمیانه
                               رفتم به در صومعه عابدو زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع وساجد
                             در میکده رهبانم ودرصمعه عابد
گه معتکف دیدم وگه ساکن مسجد
                             یعنی که
بیشتر از هر صلواتی، خدا!
صل علی علیّ موسی الرّضا
تامّةً، زاکیةً، باقیه
دائم و پیوسته، سلیس و رسا
پاک درودی که نباشد دروغ
ناب دعایی که نباشد ریا
تازه سلامی که نباشد کهن
تیز بریدی که نیفتد ز پا
بگذرد از دود و دم شهر ری
بال گشاید به سوی کبریا
نامهٔ عشاق برد سوی دوست
تازه کند قصهٔ باد صبا
گاه شود هم‌نفس موج‌ها
گاه شود هم‌سفر ابرها
گاه چو آهو بنهد پا به بند
گاه شود همچو کبوتر رها
هر سحرش ذکر خفی: فاطمه
نیمشبش بانگ جلی: مرتضی
گاه کند گریه برای حسن
گا
خاطرات سوگواری جستارهای پراکنده رولان بارت در فقدان مادرش است. رولان بارت وقتی سه ساله بود پدرش را در جنگ جهانی از دست داد و پس از آن 60 سال در کنار مادرش زیست، فقط نزدیکانش تا حدی از شدت وابستگی رولان به مادرش اطلاع داشتند. رولان بارت یک روز پس از مرگ مادرش شروع کرد به نوشتن جستارهای کوتاه روزانه‌ای که تک‌تک آنها گویای عمق احساس و رنج بارت در فقدان مادرش هستند. این جستارها هرچند در سوگ پایان رابطه‌ای عاشقانه بین مادر و فرزند نوشته شده‌اند
هیچ چیز بدتر از این نیست که یک وجود را به یک شیئ تنزل بدهی. و مالکیت یعنی این.
فقط اشیاء را می‌توان مالک شد.
با یک وجود می‌توانی ارتباط داشته باشی. می‌توانی عشقت را، شعرت را، زیبایی‌ات را،
بدنت را و ذهنت را شریک بشوی.
می‌توانی شریک شوی ولی نمی‌توانی معامله کنی. نمی‌توانی چانه بزنی.
نمی‌توانی زن یا مردی را تصاحب کنی.
ولی همه در روی زمین به همین کار مشغول هستند.
نتیجه همان تیمارستانی میشود که آن را سیاره‌ی زمین می‌خوانیم. مردم سعی دارندکه هم
محبوب من بیا.بگذار در خرابه ها گام برداریم،زیرا برف ها ذوب شده اند.زندگی از خواب برخاسته است و در میان دره ها و تپه ها،پیچ و تاپ می خورد.با من بیا تا رد پای بهار را در دشت های دور ببینیم.بیا،بگذار تا نوک تپه ها بالا برویم و موجی از جلگه های هموار و سبز رنگ را در اطراف خویش شاهد باشیم،زیرا بهار جذابیتی را که شبهای زمستان مخفی کرده بود،آشکار ساخته است.
درخت های هلو و سیب،چون عروسی درشب مقدس،آراسته شده اند.ارکیده ها،دست از غنودن برداشته اند.شاخه
بهترین کادو ولنتاین برای دخترها
کادو ولنتاین:روز ولنتاین همانطور که می دانید به روز عشق معروف است.
روزی که عشاق برای هم کادو گرفته و آن روز را با هم جشن می گیرند.
ولنتاین یکی از روز های مهم برای عشاق است تا بتوانند
در این روز و در روز ولنتاین برای عشق خود خاطره ای عاشقانه را به ثبت برسانند.
درروز ولنتاین عشاق با هم قراری عاشقانه می گذارند و روز خود را با هم سپری میکنند.وکادو ولنتاینبهم میدهند
اما روز ولنتاین مانند دگر روز های خاص سال آیین و
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
سلام و وقت بخیر! آخرین جمعه‌ی سال ۱۳۹۸ و یک تفال دیگر به دیوان حافظ شیرازی. یک سال دیگر هم گذشت...
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم          
که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم
 
در پس آینه طوطی‌صفتم داشته‌اند    
آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم
 
من اگر خارم و گر گل چمن‌آرایی هست
که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم
 
دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید 
گو
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت داریم از امام صادق علیه السلام که یکی از معانی رجب بارش است
اگر مقصود از بارش همان بارش رحمت الهی باشد
خودم را به مانند کسی میبینم که از ترس خیس شدن زیر چتر در باران قدم میزند
رجب ماه ترسوها یا شاید بهتر باشد بگویم ضعیف ها نیست رجب ماه عشاق دلیر است
کاش میتوانستم در رجب المرجب به حضور ولی خدا برسم و زیارت رجبیه بخوانم
خیلی غم انگیز است در جوار امام رئوف باشی و از آخرین زیارتت شاید یک ماه بگذرد
از امام رئوف گفتم چقد
هر لحظه حماسه‌ایست برای او که می‌بیند، شکوهیست تمام. خلقت خدای جز این چگونه تواند بود؟ عشّاق جام‌ها بر می‌زنند و صوت عشق گوش عقل بدکاره کر می‌کند. چه باک اگر که خامان ملک جان هر لحظه مجیز بت‌واره‌های انسانی کنند. چه اندوه گر همه عالمان جهان، هستی شکوهناک روح مهر انکار زنند، کنون که حقّ زنده شاباش عاشقان حقیقی خویش کند صد هزار فلک و استاره، شاباش آنان که به خاک فتادند، امّا برخاستند، آنان که خام شدند، امّا نهایت پختند و سوختند.
هر قدم شکو
روضه امام حسن (ع) و حضرت زهرا (س)
شب شهادت امام موسی کاظم (ع) 98
هیئت عشاق الزهرا (س) قاین
سید مهدی حسینی
یه گوشه نشستی کشیدی هی آهی
سبک جلوی آیینه خودمو می بینم







(متن و سبک این نوحه رو در ادامه مطلب ببینید ... کربلا نصیبتون)



























ادامه مطلب
‎    روزمهــرورزی و مـحبت و عشـق بر شما بـا بـرکـت و فـرخـنده بـاد.
 
 جشن جهانی  دلدادگان را همه ساله در روز 14 فوریه مقارن با  26 بهمن ماه برگزار می‌کنند.شاید بنظر بسیاری از بزرگواران پی‌جوئی موضوع علت والنتاین چندان موقرانه ننمایاند.
اما واقعیَت این است که عشق افراد نسبت به هم در خرسندی و پویایی و تحرک انسانها برای خیزش به طرف آرمان‌های بلندشان بسیارموثر است.
 
عشق تنها نیرویی است که انسان را ملزم به آزادگی و تحول و مقاومت می‌کند .
 
و ب
روایت داریم که کانون و خانه اهل بیت علیهم السلام  قم است و علمای زیادی در قم وجود دارد چرا ویروس کرونا از آنجا شیوع پیدا کرده است و آیا دعا علما کار ساز نیست و مورد استجابت قرار نمی گیرد ؟
جواب این شبهات با در نظر گرفتن چند نکته با هم پاسخ داده می شود:
1.علل طبیعی جای خودشان را دارد و نقش خودشان را ایفا می کند . مثلا شهر یزد که شهر مذهبی است باران کم می آید و فلان شهر در شمال که غیر مذهبی است باران زیاد می آید.
شهر قم شهری است که بیش از صد ملیت در آن
امشب جلسه مهمی در مورد گام پنجم اقدامات ایران در قبال برجام پاره پاره در حال برگزاری است.این بهترین فرصت برای اولین موضع رسمی کشور در پس این شرارت عظیم است. این بهترین زمان برای خروج رسمی ایران از کلیه تعهدات برجامی و حتی ان‌پی‌تی‌ست. ما هم‌اکنون در موضعی نیستیم که کسی جرات کند بیش از این پا روی دم‌‌مان بگذارد.(۱)ایران امروز شیر زخم خورده‌ای‌ست که دوست و دشمن هرگز به این تصمیم نمی‌توانند ایرادی بگیرند. امشب و فردا اصلا روز عزا نیست!ما ام
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. از همه رقم آمده اند به استقبالت: پیر و جوان و زن و مرد. هرکدام یک گوشی به دست دارند و به خیالشان، تو را در خویش غرق کرده اند! اما در حقیقت، خود در تو غرق شده اند، در لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، در اختیار مردمت هستی. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با اوج سادگی خویش تو را می خوانند: سردار!نه حاج قاسم صدایت میزنند، نه آقای سلیمانی و نه عموجان. سرد
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. همه به پیشواز تو آمده اند: پیر و جوان و زن و مرد. در آن هیاهو، شاید گمان شان این باشد که تو را در خویش غرق ساخته اند! اما در حقیقت، خودشان در تو غرق شده اند، در آن لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، شانه به شانه ی مردمت ایستاده ای. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با صفا و صمیمیتی وصف ناشدنی تو را صدا میزنند: سردار!یعنی از میان القاب گوناگون تو، «سردار
نوحه صف شکن میر علمدار سال
1351....... زمان 3:45
نوحه امشب شهادت نامه عشاق امضاء
میشود....... زمان 15:19
نوحه مهلاً علی جان سال 1347.......
زمان 9:52
مناجات در مایه سه گاه در رادیو زمان
- اشعار سعدی....... زمان 27:17

برای دیدن توضیحات کامل و یا خرید پستی و یا عکس محصول اینجا را کلیک کنید
.
پاورپوینت درباره سه تار فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: pptxتعداد صفحات: 13حجم فایل: 150قیمت: 6500 تومانبخشی از متن:تعداد اسلاید : 13 فرمت : pptxمقدمه :سه تار از سازهای ملی ایران است و از آنجایی که مربوط به هیچ قوم و یا منسوب به ناحیه ای خاص نمی باشد، سازی شهری به حساب می آید و در دسته بندی سازها نیز به واسطه داشتن سیم (زه) و نواختن با مضراب ، در دسته ی سازهای زهی مضرابی قرار می گیرد.سه تار با ویژگیهای خاص خود همواره در طول تاریخ مورد توجه هنر دوستا
 
فصل‌ها می‌رود از گردش دوران به گذار
پس کجا مانده در این دور خزان فصل بهار؟
 
نو به نو می‌شود این ثانیه‌ها داغ فراق
دم به دم می‌رود از سینه‌ی عشاق قرار
 
خبری نیست چرا زانکه خبرها همه اوست؟
ز چه رو پس ننشیند گل امید به بار؟
ادامه مطلب
عاشق باشید،عشق راز جوانیست
این مویک تقدیم به همه ی عشاق و زنده دلان
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


امشب میخوام بمونم من تا صبح کنارت....این دریا با تو چه حالی داره..... بارون بباره بارون بباره.... توام بخند
 
فصل‌ها می‌رود از گردش دوران به گذار
پس کجا مانده در این دور خزان فصل بهار؟
 
نو به نو می‌شود این ثانیه‌ها داغ فراق
دم به دم می‌رود از سینه‌ی عشاق قرار
 
خبری نیست چرا زانکه خبرها همه اوست؟
ز چه رو پس ننشیند گل امید به بار؟
 
ادامه مطلب
گِلمان ساخته از تربت بُستانت شد
 
گِلمان ساخته از تربت بُستانت شد
روحمان خلق ز انوار فروزانت شد
عقل می خواست تقابل بکند با عشقت
بی خبر از همه جا آمد و حیرانت شد
مستی از رو به روی مجلس روضه که گذشت
عاقل از مستی جانانه ی مستانت شد
یوسف گمشده پیدا شد و از مصر شبی
به حرم آمد و آواره ی کنعانت شد
قبل از آنی که به میّت بدهد جان عیسی
دست بر سینه نشست ، طفل دبستانت شد
و سلیمان نبی مُلک خودش را بخشید
آمد و کنج حرم نوکر دکّانت شد
شیخِ قاضی ز کرامات تو شد صاحب
 
گزارش تصویری#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
 15آبـان مــاهسخنران: حجت السلام قندهاری
مداح: کربلایی محمد شهاببرادر صمد پورنصرالله
کاری از واحد  تصویربرداری#هیئت_عشاق_المهدی_عج 
صفحه تلگرام:T.me/heiat_oshagh_ol_mahdi
صفحه اینستاگرام:https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها